Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مارس 2010

به قول آجلال نزول اجلالم به باغ وحش اين عالم در سال 1367بود. از اون شومبوس كومبولي هاي تپلو با يك من لپ خالص بودم كه هردختري با ديدنم عنان از كف ميداد و خيل عظيم دخترهمسايه و فاميل و….سندي است بر اين مدعا! از اون مو بلوندهاش هم بودم! اما چشم هام از موهام تبعيت نكردو شدن مشكي!

http://ample.se/image-3D6F_4B9974C6.jpg اينجا بنده پوشك شده ميباشم!

http://ample.se/image-0133_4B9974C6.jpg  اينجا را هم داشته باشيد!

http://ample.se/image-D4B2_4B9974C6.jpg ديشب در حالي كه داشتم از بي خوابي ميمردم.

http://ample.se/image-3A4D_4B9974C6.jpg دستان بنده و ويرژيل!

http://ample.se/image-5801_4B9974C6.jpg بنده و ويرژيل.

http://ample.se/image-4B9F_4B997537.jpg وقتي حزب اللهي بودم!!

http://ample.se/image-E533_4B997537.jpg بابچه ها بالاي درخت!

http://ample.se/image-A7A0_4B997537.jpg يك چشمه ديگر از حزب اللهي بودنم!دركنار مداح اهل بيت حاج آقا منصوري!

http://ample.se/image-6B0B_4B997537.jpg من و پسردايي كه چندوقت پيش ازدواج كرد!!

http://ample.se/image-4DFD_4B997537.jpg من و دكي(همون دكتر!)!يكي از صحن هاي امام رضا! عكاسش همكلاسي ارجمند و رتبه 54كنكور كشوري است اما هنوز بلدنيست يك عكس ناقابل بگيره!!

http://ample.se/image-C53B_4B9977FF.jpg بنده-مامان-بابا-اخوي

http://ample.se/image-6D07_4B9977FF.jpg يك تخته سنگ زيرمن!

http://ample.se/image-4DEC_4B9977FF.jpg اولين هديه ويرژيل.ميگفت عين خودت چشماش درشته و بامزه است!اينقدر هم نرم و گوگوليه كه حد نداره!برعكس خودم البته!

http://ample.se/image-F14C_4B9977FF.jpg اين هم دستكش بچه ام!امسال كه رفته بودم پيشش اينو برا بچمون گرفتم!در حالي كه از خنده روي نيمكت پهن شده بود يك دونه اش را داد به من كه وقتي رفتيم زير يك سقف اونوقت دوباره جفت بشن!

http://ample.se/thumb-3AEF_4B9977FF.jpg يك سري از پوسته شكلات ها و… كه يا ويرژيل برام گرفته نوش جان كردم يا با هم خورديم كه اينها را هم بايد بسته بندي كنم و بذارم كنار بقيه!!!راست ميگه ها!ديوونم!!

http://ample.se/image-92E4_4B997B89.jpg يادش بخير.مسابقات كشوري.دلم واسه بچه ها يكذره شده.(چه گندي زدم!)

http://ample.se/image-B5C4_4B997B89.jpg همون مسابقات.

http://ample.se/thumb-A583_4B997B89.jpg اينم موهام!هرچند ديگه بلوند نيست و تقريبا خرمايي رنگه و در حال ريزش و….ولي دوست داشتنين!ويرژيل يكي از كارهاش به هم ريختن موهاي منه!

http://ample.se/thumb-F7AB_4B997B89.jpg بازم بنده در عنفوان كودكي!

 دوستان اگه كيفيت عكس ها پايينه به بزرگي خودتون ببخشيد.از عكس عكس گرفتم!

——————————————————————————–

پ.ن:اصلا حواسم نبود!20اسفند سال روز ولادت علامه دهر مجتبي مبارك!:))

 

Read Full Post »

من در يك خانواده كاملا مذهبي، يعني خانواده اي كه مذهب قلمبه زده بيرون(!)به دنيا آمدم. كلا قلمبگيمون خيلي مشخص است، مثل قلمبگي يك مرد شلوار پارچه اي….!

رگ و ريشه خانواده مادريم برميگرده با كاظمين و مثل اينكه از نوه نتيجه هاي امام موسي كاظم ميباشند!!اين را گفتم كه اگه زبونم لال فردا افتادم و انا لله و انا اليه راجعون، اگه برام ضريح ساختن و… بدونيد كه منم امامزاده هستم!! حالا كه هر روز4تا امامزاده جديد كشف ميشن، منم يكيشون! پس حالا متوجه ميشيد چرا ايران در زمينه اكتشافات و اختراعات رتبه اول را در جهان داراست!!

خانواده مادري همچين يك خانواده هيئتي و اصيل ميباشند و كلا من با تو خوشم تو خوشي با دل من، از دست من و تو غصه ها خسته ميشن!!همينقدر بگم كه وقتي اسم امام حسين مي آيد مثلا پدربزرگم كه كوه صبر و استقامت و غرور و شخصيت و كلا ايناست(!)گوشه چشمش تر ميشه و زن هاي خانواده سونامي راه ميندازن!!!حالا هي ما، كه آخه قربون چشاتون، امروز تولد امام حسينه، اونها كه قربونت برم امام حسين كه بعدا اونجوري شهيدت كردن و چطوري دلشون اومد تو كه يك روز به دنيا اومدي را شهيد كنن!!!

مادربزرگ من يك بار مشرف شدن كربلا، حالا هرچي من ميرم مشهد ميگه جواز كربلا را از امام رضا برام بگير!!منم خب چندباري بي جواز برگشتم و از اونجايي كه طبق تربيت خانواده مادري اين حركات كه حتما بايد دستمون به ضريح برسه و نهار امام حسين را ميل كنيم مهم نيست و مهم نيته و نماز ظهرعاشورا واجب است و بايد فرهنگ داشت و بيخيال نهارشد و…. ضريح را لمس نميكردم! ايندفعه گفتم حتما يك جاي كارم ميلنگه و دليل صادر نشدن جواز نبود اثرانگشت روي ضريحه!!!

باري! اينبار كه رفتم بودم يك فروند مرد چهارشانه و خوش قدوقامت اونجا بود و دستش به ضريح متصل! رفيقش گفت هادي بيا بريم!!! منم متوجه شدم كه طرف هادي است و عايق نيست! چهارچنگولي چسبيدمش و ديگه ول كنش نبودم!!كلا ما به وسيله هادي باردار شديم (بار الكتريكي ضريح منظورمه بي تربيت ها.مگه تو فيزيك اول دبيرستان نخونديد باردارن كردن به وسيله مالش و القا و….!!!) و منتظريم نوبتمان بشود و جوازمان صادر گردد! اين مثلا از خانواده مادري!!!

اما خانواده پدري! يك خانواده ايراني اصيل كه باز قلمبه ازشون مذهب زده بيرون!!!پدربزرگم كه وقتي ابوي در عنفوان كودكي بوده مرحوم ميشوند و اگر از من بپرسيد دست اجانب در كار بوده!!كلا بنده خدا سكته كرده!!! اما مادربزرگم كه ما ميگوييم ننه جون، يعني ميگفتيم، يك ايراني كاملا اصيل ميباشند!!كپي برابر اصل عزيزدلمان ونورچشممان سرا*ن مملكت كه خداوند فرموده در قرآنش كه به ملل مظلوم كمك كنيد، ننجون ما هم همين كار را ميكردند!! از در و همسايه گرفته تا مسجد و روحاني مسجد و كليه گدا گشنه هاي شهر از حقوق بازنشستگي ايشان كه مقدار كمي هم نبود سهم ميبردند!!! و چون ننجون با ما زندگي ميكردند خواهي ناخواهي ابوي فلك زده من مايحتاج مادر خويش را تامين ميكردند!!!!

همينقدر بگويم كه وقتي آن شيرزن بخشنده، آن حاتم طالبي، ببخشيد، آن حاتم طايي جان به جان آفرين تسليم كرد و به سوي معبود شتافت، ملت عاشق بود، كه در مراسمش حضور يافته و گريه زاري سر ميدادند!!! بچه هايش اعم از پسرها و دخترهايش مشغول بردن آب قند و دادن دلداري به مردم بودند!!! مثلا 11تا زن افتاده بودند روي خاك و ضجه مويه ميكردند و از حال ميرفتند و اين عمه ي من بود كه به يكي دلداري ميداد، در دهن يكي ديگر آب قند ميريخت، پشت يكي ديگر را ماساژ ميداد، يا مثلا عموها و بابا بودند كه ملت كه حالشان به هم ميخورد از شدت گريه را به بيمارستان ميبردند و با مردم اظهار همدردي(!)ميكردند و به مردها دلداري ميدادند و……برخي از زنان چنان گريه ميكردند كه انگار نان بيار و مرد خانه شان را از دست داده اند!!!! كلا ما نميدانستيم ننجون ما اينقدر محبوب است وگرنه ما هم قبل از مرگش يك كارهايي ميكرديم تا اينجا محض رضاي خدا دوقطره اشك بريزيم و حداقل جيبمان در اين دنيا و كارنامه اعمالمان در آن دنيا خالي نباشد!دقيقا سال 75بود كه ننجون ما فوت كردند و در آن روزها بنده و تمام پسرعموها مشغول تهيه آب قند واسه ملت بوديم! يادش بخير!!!!

—————————————-

پ.ن: به هرحال دوستان ميدانند كه اول هر داستاني يكم بي مزه است، حتي سريال هاي بي مزه مهران مديري!!!اما اسم داستان را عوض كردم ، وگرنه اين همان داستان من از راه در به در شده مباشد!

Read Full Post »

آدم وقتي با يك سيستم خارجي كار ميكنه يكجور حس شيرين را تجربه ميكنه. نميدونم به خاطر جهان سومي بودنه يا هرچيز ديگه اي ! احتمالا سوار يك زانتياي مشكي رنگ شده ايد. كلا خودروي دوست داشتني است، همينقدر كه مارك خودروسازي سيتروئن رويش خورده يعني سگش شرف دارد به تويوتا و….!

وقتي در صندلي نرمش فرو مي رويد و ميدانيد ساعاتي در اين ماشين هستيد و ميتوانيد به دور از هياهوي بيرون از ماشين، فكركنيد و دوستانتان هم مثل هميشه انتظار سكوت از جانب شما را دارند يك آرامش نسبي برشما مستولي مي شود.

ناخودآگاه ميرويد به پاريس، خود را درآنجا ميبينيد، اينجا ميدان كنكورد است، اوه همينجا بود كه سر لويي شانزدهم را با گيوتين از بدن جدا كردند! ساديسم دراعماق وجودتان خودنمايي ميكند، كاش ميشد الان درميان ميدان يك گيوتين بود و قصد داشتند سر آن دخترك با موهاي فرفري را از بدن جدا كنند!! خدا ميداند ابنجا چقدر گردشگر دارد. فرانسوي ها واقعا احمق هستند! اگر من يك مغازه اينجا داشتم يك سري گيوتين اسباب بازي ميريختم داخلش! به خدا بهترين سوغات از فرانسه همين است! ميبريد براي دوستانتان و براي هريك ساعاتي وراجي ميكنيد كه آره در همين ميدان گردن لويي شانزدهم و ماري آنتوانت و لاوازيه را زدند، از معماري ساختمان هاي اطراف ميدان ميگويي، از دختر و پسرها، از گردشگران و….حسادت را ميتواني در چشمان طرف ببيني! اوه به اين ميگن ساديسم، نه گردن زدن آن دخترك!به نظر من يك مغازه كوچك2*2مي تواند حداقل 1هزارم درآمد روزانه سالن هاي مد و هتل هاي شيك درون اين ميدان را داشته باشد! ميداني چقدر گردشگر و هرگردشگر حداقل 2عدد گيوتين!ميداني همان يك هزارم چقدر مي شود؟

حركت ميكني به طرف خيابان معروف شانزاليزه، دختركان بلوند با چشمان آبي، سبز و…بوت ها و نيم بوت هايشان، پاهاي لختشان، حتي آن سياه سوخته هايشان هم دوست داشتني به نظر ميرسند! ساعت ها مي تواني در اين خيابان قدم بزني و انواع و اقسام آدم ها با پوشش هاي مختلف را ديد بزني!

بعد يك تاكسي دربست به طرف كافه دوماگوت. اگر اهلش باشي لبي تركني، سيگاري چاق كني و….شب ديروقت خودت را برساني به هتل كريليون در حاشيه خيابان رويال وهمان ميدان كنكورد. صبح ساعت 8و30از خواب بيدارشوي، صبحانه ات را در رختخواب ميل كني و آماده شوي تا به اپراي گارنير بروي و بعدش هم موزه لوور و عصر وقت بگذاري تا بروي گورستان پرلاشز به ديدار بالزاك و شوپن و زولا و بعدش هم جهت شادي روح صادق هدايت يك فاتحه اي چاق كني و پقي بزني زيرخنده! آخر صدايش به وضوح شنيده شد كه گفت: پسره ي بي همه چيز! گورمان را در اينطرف دنيا گم كرديم تا حداقل بعد از مرگ اين خزعبلات را نشنويم كه تو گند زدي به هرچه ما رشته بوديم!

يكهو وسط گورستان يك بستني قيفي بهت تعارف ميشه و چهره ي دوستت نمايان ميشه كه ميگه غرق نشي!!

باري! حالا فكر كن سوار يك عدد پرايد شده اي، نهايتا ياد مناطق فقيرنشين كره ميوفتي و بعدش به تايواني ها وسنگاپوري ها و چشم هاي كوچكشان فكر ميكني و نهايتا همه چيز به يك سونامي ختم مي شود! اگر هم جان دوست باشي خودت را در خيابان هاي شلوغ و دود گرفته شهرت ميبيني مشغول زدن مخ يك دختر پرافاده زشت!

اين وورد پرس لامصب مثل آن زانتيا است!! امتحانش كنيد حتي براي چند دقيقه، اگر زياد فكر ميكنيد البته!! اگر هم دوست داريد برويد دنبال همان مخ زني!!!

————————————–

پ.ن: براي دوستاني كه مي خواستند بدانند كيفيت كار با وورد پرس چگونه است. شيرين و دوست داشتني و كم كم بهش عادت ميكني و از كار باهاش لذت ميبرين.

پ.ن: قصد دارم يك سري از خاطراتم تحت عنوان» خاطرات يك آدم از راه در به در شده» را بنويسم!خواندنش خالي از لطف نيست و براي شما احتمالا بامزه و خنده دار و براي من بسيارتلخ!

پ.ن: زماني بودم روزنامه پيروزي را مي خواندم.الان دوباره هوس كرده ام روزنامه بخوانم ولي نميدانم چرا هربار تصميم گرفته ام فرداصبح اول وقت بروم فلان روزنامه را بخرم و بخوانم شبش در20:30گفتند توقيف شده و اين يارو رامين اومده نطق كرده!!كلا روزنامه براي من يعني رامين!!

پ.ن:مديونيد اگه توقيف شدن روزنامه ها را به من ربط بدهيد!!!!!راستي!الان ميفهمم چرا درس نميخونم!!!!

 

Read Full Post »

يك عمر توي گوش ما خوانده اند مرد گريه نميكند و به قول مجتبي مرد بغض نميكند و مرد كوفت است و زهرمار و……

مرد را نميدونم، ولي من آدمم!!! ترجيح ميدهم واسه دو قطره اشك هم شده مردانگيم را به حراج بگذارم!!! داد بزنم آي خونه دار و بچه دار زنبيل و بردار وبيار، خونه دار، بچه دار، بيا اينور بازار، مردانگي دارم، چانه بزنيد، سوا كنيد، تو سر مال(!) بزنيد ولي بخريدش!زيرقيمت ميدهم!

يك جو مردانگي كه در دنياي نامردها يك نفر پيدا نشد به من بگويد به چه درد ميخورد!!مردانگيم را بخريد، ارزان است!! البته اگر به كارتان مي خورد!

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است

وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
 به اکراه آورد دست از بغل بیرون

Read Full Post »

« Newer Posts